تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان لبخد عشق و آدرس http://labkhandeshgh.loxblog.com/لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
این روزها ادما فقط و فقط به فکر منفعت خودشونن..کیه که بدونه دردت چیه..این روزا ادمانقاب به چهرشونه نمیشه شناختشون نمیشه باورشون کرد...خدایا دلم از این زمینی ها خیلی پره ...یادگرفتم بد باشم و دیگه به هیچکس خوبی نکم.. ادمای فرصت طلب دورو برمون خیلی زیادن خودمونم خبرداریم ولی ازبس مهربون ودلسوز هستیم که اگه همین ادما گرگ بشن وتیکه تیکمونم کنن دلمونو هم بشکنن باز پا به پاشون راه میاییم و واسشون دایه ی مهربونتر از مادر میشیم..اگه بدمیبینیم اگه دلشکسته ایم اگه هنوز به همین گرگ های انسان صفت وابسته ایم اگه شبا با گریه میخوابیم اگه روزامونو بغض میکنیم وسکوت.. همش تقصیر خودمونه.. کاش تو زندگیم اینقدر مغرور وسنگ دل بودم که همه دوستم داشته باشن اره رسمش اینه باد بد باشی تااگه یه وقتی یه کارکوچیکی درحقشون کردی فکرکنن دنیا رو بهشون دادی..یادگرفتم دیگه خودم مسخره خواسته های ادما نکنم وبیشتر ازین خودمو تحقیر نکنم..یاد گرفتم بد باشم تا ارزشم حفظ بشه خیلی سخته کسی هم نفسی همدلی نباشه که تو رو واسه ی خودت بخواد نه منفعتش..
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟
پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟
چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو
نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانههام
اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمیام، گمم
آ تشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
*******
( ایرج جنتی عطایی)
در کنار باغچه به خلوت بی همتای آسمان امشب نگاه میکنم . . .
نمی دانم خواب چرا با چشمانم دیگر بیگانه است . . .
یک آسمان پر ستاره و یک ماهه نیمه . . .
سکوت را صدای جیرجیرک می شکند ، گویا او هم بی خواب است امشب . . .
چیزی در من مرا به این حال می خواهد ، من گناهکارم که دوری از چشمان زیبایت شکنجه من شده و چه سخت شکنجه ایست . . .
چشمانم بی طاقتند که اینگونه نم نم میخوانند از دلتنگی ام . . .
به زمان قسم گلم که باور مرگ برای من راحت تر از دوری توست . . .
امشب چقدر من و شب و این جیرجیرک تنهاییم . . .
جیرجیرک با صدایش می گوید تنهاست ، شب با خلوتش . . .
من با اشک هایم . . .
هر شب وقتی که آخرین عابر هم از کوچه پس کوچه های شهر به خانه می خزد و آخرین چراغ هم خاموش می شود ، یاد تو زیر پوست تنم جوانه می زند و خاطرت مرا سر سبز می کند . . .
چنان بی تاب می شوم که دلم برای لحظه ای دیدار بی صبر و بی قرار . . .
گوش کن تیک تاک ساعت آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد . . .
چه بی درنگ می ایند و چه پر شتاب می روند ، می ایند تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند و می روند تا ذره ذره گرمی این آتش افتاده به جانم را با خود ببرند . . .
چه خیال باطلی ، چه سعی بیهوده ای از این همه کوشش بی حاصل چرا خسته نمی شوند ؟ یادت همیشه سبز . . .
از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم ، سکوت می نوازد و درخت شاهد باران عشقم با ترانه باد می خواند . . .
دستم گم کرده راهش را ، بی جهت در جیبم می خزد ، پاهایم سنگین اند ، بار غمی به دوش دارم . . .
با هر گامم زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم و اشک هایم را پشت سر می گذارم . . .
در بدنم جریان دارد حضورش اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست . . .
با خودم می گویم به کجا می روم ؟ آن چه اینجا می جویم چیست ؟
در فکر هستم . من و او اینجا و ناگهان با هق هقم دیگر نواختنی نیست . . .
هوا سرد است تنها میگریم ، به یاد شبی که با او خندیدم ، آه من در کنار او و حضورش عاشقانه زیر باران رقصیدم و عطر نابش را بوییدم . . .
خندیدم ، از غم چشمهایش رنجیدم ، همه را پوستم گواه می دهد . . .
عاشقانه ، بی ترس ، بی لرز ، زیر بوسه های آسمان دست هایم را گرفت ، محو گرمای وجودش بودم که در دلم عشقی جاویدان را نوشت . . .
جلوی این نیمکت به درخت شاهد چشم می دوزم ، تنهایم ! اما امروز تکرار میکنم بودنش را و از نبودنش این جا تنها می سوزم . . .
باد سردی می وزد ، دست هایم گم می شوند در جیبم ، تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم ، چشم های خیسم را می بندم . . .
نروژ کشوری است واقع در اروپای شمالی. پایتخت آن اسلو میباشد. جمعیت این کشور ۵ میلیون نفر است. حکومت سلطنتی نروژ ریشههایی دارد که به بیش از هزار سال قبل باز میگردد. هماینک شاه هارالد پنجم پادشاه نروژ است. .....
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم . استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟ شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باش
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی
خدايا كمك كن
بتوانم بخندانم و خود نيز بخندم
رها از ﮔذشته و بدون هراس از اينده در لحظه حال خوب زندﮔي كنم.
قلبم در كمك به انسان ها بتپد و با شادي انها شاد و از غم انها غمناك شود.
و كمك كن تا خودم را خوب بشناسم.
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
***
خدایا ! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
***
خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
***
خدایا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد
***
خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت
آیا می دانستید که برج ایفل 1792پله دارد .
برای گرفتن زیادی نمک غذا می توان قطعه ای سیب زمینی میان آن گذاشت و بیست ثانیه صبر کرد تا نمک زیادی را به خود جذب کند .
افزایش میزان فسفر در خون میتواند باعث جدا شدن کلسیم از استخوان ها شود که در نهایت باعث ضعیف شدن استخوانها و شکسته شدن آنها میشود .
یه مشتری داریم به اسم آقای.... که پیرمرد خیلی شیک و باکلاسیه! چند وقتی بود که تو محل نمیدیدمش،یه روز اومد و بعد از کلی سلام و احوالپرسی گفتم آقا .... کم پیدا شدین،گفت من از سرما خیلی عاجزم،خودت نشستی اینجا جلو هیتر گرم میشی نمیدونی ببرون چه خبره..حالا من دارم هی اینور اونورو نگا میکنم دنبال هیتر میگردم که دیدم یهو آقا .... بلند شد اومد دستاشو گرفت جلو مانیتورم گفت روشنش کن یه ذره دستام گرم شه!!منم واسه اینکه بنده خدا با این اوهون و تلپ ضایع نشه گفتم شرمنده خرابه!!!
دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده ای تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خيلی زيبا. دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت : به هر يک از شما دانه ای میدهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را برای من بياورد... ملکه آينده چين می شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هيچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسياری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتيجه بود ، گلی نروييد . روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند . لحظه موعود فرا رسيد. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد : اين دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور مي کند : گل صداقت... همه دانه هایی که به شما دادم عقيم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!! برگرفته از کتاب پائولو کوئليو
دخترک هميشه ميگفت: من براي نجابت وفا و زيباييت عاشق تو شدم. پسرک براي روز تولدش سه حيوان خانگي به او هديه داد... اسب سگ و يک پرنده زيبا! تا دخترک خواست دليل اينکار را بپرسد... پسرک رفته بود. براي هميشه...
برخی از اقوام کشورهای مختلف، روشهای درمانی عجیبی دارند که فرد پس از آگاهی از آنها به درمان شیمیایی توجه بیشتری نشان میدهد. به گزارش پایگاه خبری شین هوآ؛ عجیبترین درمانهای دنیا به قرار زیر است:
رفتم بغالی، می گم نوشابه بزرگ می خواستم. طرف می گه منظورت خانواده است دیگه؟
گفتم :پـَـ...
گفت: پـَـ نه پَــ و زهر مار بی شخصیت! چیه یاد گرفتید شمام هی می گید پـَـ نه پَــ؟
گفتم می خواستم بگم پنیر هم می خواستم.
بعد از کلی معذرت خواهی گفت: پنیر بسته ای؟
گفتم: پـَـ نه پَــ! متری بده! و فرار کردم!
آدرس وبلاگ به http://labkhandeshgh.loxblog.com/ تغییرداده شد ازدوستانی که قبلااین وبلاگ رولینک کردن خواهش دارم ادرس وبلاگ رو درقسمت پیوند لینک ها ویرایش کنند.
از خدا پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد ؟
خدا جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر !
با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو . . .
ایمانت را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز !
شک هایت را باور نکن اما به باور هایت هیچ وقت شک نکن . . .
زندگی شگفت انگیز است ، فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید . . .
مهم این نیست گه قشنگ باشید ، قشنگ این است که مهم باشید ، حتی برای یک نفر . . .
مهم نیست شیر باشی یا آهو ، مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی . . .
کوچک باش و عاشق ، که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را . . .
بگذار عشق خاصیت تو باشد ، نه رابطۀ خاص تو با کسی . . .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطۀ پایان رسیدن . . .
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بی کران . . .
زلال که باشی آسمان در توست . . .
شاید آن روز که که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت :
هر گلی هم باشد
چه شقایق چه میخک چه یاس
زندگی اجبار است . ...
سلام دوستای گلم ،به وبلاگ لبخند عشق خوش آمديد . امیدوارم ازمطالب وبلاگ لذت ببرید.ممنون میشم نظرهم بدید.
"مدیریت وبلاگ رویا حسینی زاده"
شاید آن روز که که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت :
هر گلی هم باشد
چه شقایق چه میخک چه یاس
زندگی اجبار است . ...
سلام دوستای گلم ،به وبلاگ لبخند عشق خوش آمديد . امیدوارم ازمطالب وبلاگ لذت ببرید.ممنون میشم نظرهم بدید.
"مدیریت وبلاگ رویا حسینی زاده"