روزگاره: کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی، پیش از آنکه او را در آغوش بگیری؛ پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی، مثل پروانه ای زیبا، بال می گیرد و دور می شود؛ و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می توانی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی. رسم روزگاره: کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود، بدون اینکه حتی ردی و نشانی از خودش در دنیای تو به جا بگذارد. چه آرزوهایی با او نداشتی، چه آینده ی زیبایی را با او می دیدی، فرصت نشد که فقط یک بار سرت را بر روی شانه هایش بگذاری و گریه کنی. رسم روزگاره: وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری، وقتی هنوز خوشبختی را در کنار او حس نکردی، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای، در کمال ناباوری می بینی که او در کنارت نیست. چه فکر پوچی بود که دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهی رفت و او صورتت را پر از بوسه میکند. رسم روزگاره: با خود گفتی اگر این بار ببینمش دست او را می گیرم، خیلی محکم می گیرم و نمی گذارم که برود. او باید برای همیشه پیشم بماند. دستی را گرفتی اما... این دست کیست که خیلی سرد است؟ تو دست در دست تنهایی دادی. اون دستت را رها نمی کند! رسم روزگاره: او که میرود، برای همیشه هم می رود؛ و آنقدر تنها می شوی که حتی نام روزها را فراموش میکنی و گذشت زمان را احساس نمی کنی، از صدای تیک تیک ساعت بیزار می شوی و با آنکه تنگ دل تو شکست اما ماهیش آزاد نشد... راستی تو که او را خیلی دوست داری: اگه هنوز باد، شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهایت را نسوزانده، اگه هنوز می توانی به او هدیه ای، شاخه گلی بدهی، پس قدر لحظه لحظه ی این روزها را بدان. برایش فال حافظی بگیر، و تا فرصت داری با او بگو که دوستش داری...
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:رسم روزگار,,,,
] [ 19:16 ] [ رویاحسینی زاده ][